عصر کرد -
خبرگزاری مهر - گروه استانها: تاریخ جنگ تحمیلی پر از روزهای تلخ و حماسههای خونین است، اما برای مردم کرمانشاه، هیچ روزی به سنگینی و اندوهِ سیام آذرماه سال ۱۳۶۵ نیست. روزی که قرار بود طولانیترین شب سال، بهانهای برای دورهمیهای خانوادگی و لبخندهای گرم در دل سرمای زمستان باشد، اما با قساوت دشمن بعثی ، به یلدای خونین بدل شد.
این گزارش روایتی است از آن یکشنبهی سیاه؛ روزی که دانههای یاقوتی انار با قطرات خون صدها زن و کودک و پیر و جوان در هم آمیخت و طولانیترین شب سال، به طولانیترین شام غریبان شهر تبدیل شد.
هیاهوی زندگی در آخرین روز پاییز
صبح روز یکشنبه، ۳۰ آذر ۱۳۶۵، شهر کرمانشاه حال و هوای دیگری داشت. با اینکه سایه جنگ بر سر مرزها سنگینی میکرد و مردم به زندگی در شرایط جنگی خو گرفته بودند، اما سنت دیرینهی شب چله رنگی از امید به شهر پاشیده بود. بازارهای مرکز شهر، از میدان نواب و محله وزیری گرفته تا فیضآباد و سبزهمیدان و تاریکهبازار ، مملو از جمعیتی بود که برای خرید مایحتاج شب یلدا آمده بودند.
پدران دست در دست فرزندانشان، هندوانهها را سوا میکردند و مادران به دنبال خرید آجیل و انار بودند. شور و اشتیاق برای خلق ساعاتی بهیادماندنی در کنار خانواده، بر ترس از جنگ غلبه کرده بود. کسی گمان نمیکرد که آسمانِ این شهر، آبستنِ فاجعهای است که تا ابد در حافظه تاریخی کرمانشاه حک خواهد شد. زندگی در شریانهای شهر جاری بود، اما عقربههای ساعت به سمت لحظهای شوم پیش میرفتند.
پرده اول: باران مرگ در نیمروز (ساعت ۱۲:۳۰)
عقربهها ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه ظهر را نشان میدادند. خیابانها در شلوغترین حالت ممکن بود. ناگهان صدای مهیب غرش هواپیماهای جنگنده، هیاهوی بازار را بلعید. بر خلاف همیشه که صدای ضدهواییها نوید درگیری را میداد، این بار هواپیماهای رژیم بعث با تاکتیکی وحشیانه و در ارتفاعی پایین ظاهر شدند.

آنها نه برای یک نبرد نظامی، بلکه برای کشتار جمعی آمده بودند. هواپیماها یکی پس از دیگری بر فراز شهر شیرجه زدند و دریچههای مرگ گشوده شد. اما این بار بمبها معمولی نبودند؛ بمبهای خوشهای که همچون دانههای تگرگ در آسمان پخش میشدند، برای گرفتنِ بیشترین قربانی انتخاب شده بودند.
روایت یک شاهد عینی: تگرگ بمب بر سر مردم میبارید
یکی از شهروندان کرمانشاهی که آن روز تلخ را با تمام وجود لمس کرده است، صحنه را اینگونه توصیف میکند: آن روز اصلاً حال و هوای ما طوری نبود که تصور بمباران داشته باشیم. همه در فکر شب چله بودیم. حوالی گاراژ و مرکز شهر بودیم که ناگهان صدای وحشتناکی آمد. سرمان را که بالا گرفتیم، دیدیم هواپیماها از پایین به سمت بالا مانور میدهند. صحنهای که دیدم را هرگز فراموش نمیکنم؛ به یکباره آسمان سیاه شد و چیزی شبیه به تگرگ شروع به باریدن کرد. اول فکر کردیم چیزی از هواپیما کنده شده، اما وقتی به زمین رسیدند، زمین و زمان منفجر شد. بمبهای خوشهای مثل باران بر سر مردم بیدفاع میریخت. مردم وحشتزده فقط میدویدند، اما جایی برای فرار نبود. در یک چشم بر هم زدن، خیابان پر شد از جنازه و خون. کسانی که لحظهای پیش مشغول خرید بودند، حالا تکهتکه شده بودند.
در این نوبت از بمباران، نقاط کلیدی و پرتردد شهر هدف قرار گرفت. اسناد تاریخی نشان میدهد که خیابانهای اصلی از جمله میدان آزادی، کوچه یخچال، میدان شهید گمنام (غدیر)، سبزهمیدان، چهارراه آبادانی مسکن، کارخانه نساجی، پایگاه هوانیروز، محلههای صالحآباد، کشمیر، شریعتی، دلگشا، کسری، کوی فرهنگ، خیابان اشکتلخ، مدرس، بانک ملی، پادگان بروجردی، نواب و جلوخان آماج این حملات قرار گرفتند.
بمبهای خوشهای به دلیل خاصیت پخششوندگی، فضای وسیعی را پوشش دادند و مجالی برای پناه گرفتن باقی نگذاشتند. پناهگاهها، که امید آخر مردم بودند، در برابر هجوم ناگهانی و حجم وسیع آتش، پناهِ امنی نشدند.
پرده دوم: فریب و کشتار مجدد (ساعت ۱۶:۴۵)
پس از موج اول حمله، شهر در شوک و ماتم فرو رفت. دود و غبار آسمان را پوشانده بود و صدای ناله و شیون از هر کوی و برزنی به گوش میرسید. نیروهای امدادی، مردم عادی و خانوادهها سراسیمه به خیابانها ریخته بودند تا مجروحان را نجات دهند و پیکر شهدا را از زیر آوار و کف خیابانها جمعآوری کنند. بیمارستانها مملو از جمعیت بود و شهر در حالتی از بحران و اضطراب قرار داشت.

دشمن بعثی با قساوتی بیمانند، دقیقاً روی همین نقطه دست گذاشت. درست زمانی که تراکم جمعیت برای امدادرسانی در خیابانها به اوج رسیده بود و مردم گمان میکردند حمله پایان یافته، موج دوم هواپیماها در ساعت ۱۶ و ۴۵ دقیقه عصر، درست نزدیک به غروب آفتاب و آغاز شب یلدا، در آسمان کرمانشاه ظاهر شدند.
این بار، هدفها مناطقی بودند که مردم در آنجا تجمع کرده بودند یا مناطقی که در موج اول کمتر آسیب دیده بودند. محلههای وکیلآقا، پل چوبی، لشکر، دبیر اعظم، مصوری، خیابان فردوسی، ۲۲ بهمن و جوانشیر زیر آتش سنگین بمبهای خوشهای قرار گرفتند.
تکرار بمباران در یک روز و با فاصله کم، آن هم با استفاده از بمبهای خوشهای در مناطق مسکونی، جنایتی بود که تنها با هدف گرفتن تلفات انسانی حداکثری طراحی شده بود. کسانی که برای کمک به مجروحان حمله ظهر آمده بودند، خود در حمله عصر به شهادت رسیدند و خیابانهای کرمانشاه یکپارچه به رنگ خون درآمد.
بمباران بازار شب یلدای ۶۵
سرهنگ پاسدار یونس عزیزی مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت استان کرمانشاه در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: ۳۰ آذرماه سال ۶۵ ساعت ۱۲:۳۰، هواپیماهای رژیم بعثی عراق مناطق مسکونی شهر کرمانشاه را بمباران کردند و در اقدامی کاملاً هدفمند، بازار شلوغ شب چله کرمانشاه را مورد حمله قرار دادند؛ میدان وزیری، محلی که مردم برای تهیه مایحتاج شب یلدا گرد هم آمده بودند، مستقیماً هدف قرار گرفت.
وی افزود: در کوچه یخچالی و محدوده میدان وزیری، شهدای بسیاری تقدیم شد؛ از کودک تا کهنسال، افراد زیادی زیر آوار ماندند و صحنههایی دردناک رقم خورد. نیروهای عملیاتی و امدادی برای نجات مجروحان و آواربرداری وارد عمل شدند، اما دشمن بعثی در ساعت ۱۶:۴۵ همان روز بار دیگر میدان وزیری را بمباران کرد و بر عمق فاجعه افزود.
عزیزی تصریح کرد: این حمله دوم در حالی انجام شد که نیروهای امدادی و مردم در حال کمکرسانی بودند و همین موضوع باعث افزایش شمار شهدا و مجروحان شد؛ به همین دلیل یلدای سال ۶۵ در حافظه تاریخی مردم کرمانشاه به عنوان یلدای خونین ثبت شد، یلدایی غمبار که با خون شهیدان بیگناه گلگون شد.
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت استان کرمانشاه خاطرنشان کرد: حادثه بمباران شب یلدای کرمانشاه یکی از تلخترین حوادث دوران دفاع مقدس در استان به شمار میرود که خاطره شیرین شب یلدا را برای مردم این دیار به اندوهی ماندگار تبدیل کرد و هنوز پس از سالها، یاد و نام شهدای این جنایت در ذهنها زنده است.
آمار تکاندهنده: ۶۰۰ شهید در یک غروب
نتیجهی این دو حمله وحشیانه در شب یلدا، آماری هولناک بود. طبق اسناد و گزارشها، در این روز خونین بیش از ۶۰۰ نفر از مردم بیگناه کرمانشاه به شهادت رسیدند و نزدیک به ۱۰۰۰ نفر مجروح شدند.

بیمارستانهای شهر گنجایش این حجم از مجروح را نداشتند. راهروها، حیاط بیمارستانها و حتی خیابانهای منتهی به مراکز درمانی مملو از تخت و برانکارد بود. پزشکان و پرستاران با دستانی خالی اما دلی پر از درد، بیوقفه تلاش میکردند، اما شدت جراحات ناشی از بمبهای خوشهای که ترکشهای ریز و فراوان ایجاد میکرد بسیاری را در همان لحظات اولیه به کام مرگ کشانده بود.
شب یلدا؛ سفرههایی که پهن نشد
غروب ۳۰ آذر ۶۵، وقتی خورشید در پس کوههای زاگرس غروب کرد، تاریکیِ شهر با همیشه فرق داشت. دیگر خبری از بساط آجیل و هندوانه نبود. انارهایی که صبح با شوق خریده شده بودند، حالا له شده و خونآلود در کف خیابانها و جویهای آب رها شده بودند.
نماد دانه انار که قرار بود شیرینی شب چله باشد، به تلخترین تصویر آن شب تبدیل شد.
در خانهها، به جای گرما و صمیمیت، جای خالی عزیزان بیداد میکرد. بسیاری از خانوادهها تمام اعضای خود را از دست داده بودند و بسیاری دیگر بر بالین مجروحان خود در بیمارستانها شب را به صبح رساندند. آن شب، طولانیترین شب سال برای مردم کرمانشاه نه به خاطر انقلاب زمستانی، بلکه به خاطر درد و رنج بیپایانش، واقعاً "طولانی" و کشنده گذشت.
کرمانشاه؛ ایستاده در غبار
کرمانشاه، این استان مرزی و مقاوم، که سینهاش سپر بلای ایران بود، در طول جنگ تحمیلی زخمهای بیشماری برداشت. بیش از ۲۵۰۰ شهید بر اثر موشکبارانها و بمبارانها تقدیم انقلاب کرد. اما یلدای ۶۵، نقطهی اوج مظلومیت مردمی بود که در خانه و شهر خود، بدون هیچ سلاح و دفاعی، هدف کینهتوزانهترین حملات قرار گرفتند.
امروز، با گذشت سالها از آن واقعه، هنوز هم ردپای آن غم بر چهرهی شهر دیده میشود. هنوز هم وقتی ۳۰ آذر فرا میرسد، خاطرهی آن تگرگهای مرگبار، دل قدیمیهای شهر را میلرزاند. یادآوری این جنایت، تنها بازخوانی یک رویداد تاریخی نیست؛ بلکه سندی است بر مظلومیت ملتی که دانههای انار یلدایشان با خون سرخ شد، اما ایستادگیشان هرگز در هم نشکست.