دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴
سیاسی

فارن افرز: نظم جدید خاورمیانه به سبک ترامپ؛ امیدوار نباشید که چالش ایران ناپدید شود

فارن افرز: نظم جدید خاورمیانه به سبک ترامپ؛ امیدوار نباشید که چالش ایران ناپدید شود
عصر کرد - انتخاب / فارن افرز نوشت: خاورمیانه جایی است که بیشتر رؤسای‌جمهور آمریکا می‌خواهند از آن دوری کنند. اما ناگزیر خود را درگیر منازعات آن می‌یابند. با وجود ...
  بزرگنمايي:

عصر کرد - انتخاب / فارن افرز نوشت: خاورمیانه جایی است که بیشتر رؤسای‌جمهور آمریکا می‌خواهند از آن دوری کنند. اما ناگزیر خود را درگیر منازعات آن می‌یابند. با وجود فراخوان‌های دوره‌ای برای چرخش به سوی چالش‌های ژئوپلیتیکی دیگر، این تصور که منافع حیاتی آمریکا در منطقه در خطر است باعث شده ایالات متحده نتواند آن را ترک کند. ذخایر نفتی خلیج فارس همچنان برای اقتصاد جهانی اهمیت دارد. ایران در آستانهٔ هسته‌ای شدن قرار دارد. و نابه‌سامانی سیاسی جهان عرب نسل‌هایی از شبه‌نظامیان را پدید آورده است؛ کسانی که در سال 2001 به ایالات متحده حمله کردند و بدترین حملهٔ تلفات‌جمعی بر خاک آمریکا از زمان پرل هاربر را رقم زدند.
در ادامه این مطلب آمده است: از ابتدای قرن بیست‌ویکم، رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند معماهای خاورمیانه را با تهاجم نظامی، دیپلماسی یا مداخلات محدود بشردوستانه حل کنند. همهٔ این تلاش‌ها ناکام مانده است. برخی از این اقدامات حتی پدیده‌های زیان‌بارتری ایجاد کردند. حملهٔ 2003 به عراق لشگری تازه از تروریست‌ها را پدید آورد. مداخلهٔ محدود نظامی 2011 در لیبی به هرج و مرج در گستره‌ای وسیع از شمال آفریقا انجامید. اما دولت‌های پی‌درپی همچنان شیفتهٔ فکر تحمیل یک «چشم‌انداز منطقه‌ای» بوده‌اند.
تا زمانی که دونالد ترامپ آمد. این رئیس‌جمهور، مانند پیشینیان خود، آمریکا را از خاورمیانه بیرون نکشیده است. اما برخلاف آنان، ترامپ بدون ذره‌ای آرمان‌گرایی به منطقه نگاه می‌کند. مواضع او کاملاً بر پایهٔ عمل‌گرایی و ترجیح سیاست قدرت بنا شده‌اند. ترامپ، مانند مردان قدرتمند خود منطقه، جهان را به «برنده» و «بازنده» تقسیم می‌کند و بی‌درنگ با برندگان همراه می‌شود. اسرائیل نیرومند است، پس اجازه دارد هر کاری می‌خواهد انجام دهد. شیخ‌نشین‌های عرب خلیج فارس نفت دارند و معامله می‌کنند، پس با آن‌ها تعامل می‌کند. اما فلسطینی‌ها بازندگان منطقه‌اند و بنابراین اهمیتی ندارند.
این رویکرد بی‌شک خشن است. اما نتایج آن آشکارا مثبت بوده است. ترامپ در پنج سال ریاست‌جمهوری خود روابط اسرائیل را با چندین کشور عربی عادی کرده است. او در اکتبر، جنگ میان اسرائیل و حماس ــ که از حملهٔ 7 اکتبر 2023 حماس آغاز شد ــ را متوقف کرد. او تضمین کرده که شرکت‌های آمریکایی دسترسی ترجیحی به نفت و بازارهای خلیج فارس داشته باشند. و گروه‌ها و دولت‌هایی را که منافع آمریکا را تهدید می‌کنند، از جمله جمهوری اسلامی ایران، هدف قرار داده است.
تصمیم‌های ترامپ خاورمیانه را دموکراتیک‌تر نکرده‌اند. شکایت‌های تاریخی منطقه را نیز کم نکرده‌اند. اما منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته‌اند و در عین حال موقعیت آمریکا را پیش برده‌اند. به عبارت دیگر، او به مراتب بیش از پیشینیان پیچیده و خوش‌نیت خود موفق بوده است.
بولوار رؤیاهای بربادرفته
برای فهم اینکه چرا ترامپ در جایی موفق شده که دیگر رؤسای‌جمهور شکست خوردند، باید به شیوهٔ ایالات متحده در قبال کشورهای عرب ــ که بخش عمدهٔ خاورمیانه را تشکیل می‌دهند ــ نگریست. دهه‌هاست رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند تنش‌های درونی این کشورها را با حمله یا فشار حل کنند. جورج بوش پسر جاه‌طلب‌ترین و شکست‌خورده‌ترین رئیس‌جمهور در این زمینه بود. واکنش اولیهٔ او به حملهٔ 11 سپتامبر ــ حمله به افغانستان برای سرنگونی طالبان و آغاز «جنگ علیه ترور» ــ منطقی بود. اما سپس بوش و مشاوران باسابقه‌اش به این باور رسیدند که بهترین راه برای ثبات خاورمیانه، حمله به عراق است؛ اقدامی که قرار بود منطقهٔ مملو از رژیم‌های اقتدارگرا را به دولت‌های دموکراتیک و حامی غرب بدل کند. اما این کار شکاف‌های فرقه‌ای را تشدید کرد و ایران را قدرتمندتر ساخت. زمانی که بوش از قدرت کنار رفت، منطقه بی‌ثبات‌تر از آغاز ریاست‌جمهوری‌اش بود.
جانشینان دموکرات او، باراک اوباما و جو بایدن، مصمم بودند در سیاست‌های آشفتهٔ جهان عرب گرفتار نشوند. آنان خستگی مردم آمریکا از جنگ‌های بی‌پایان را درک می‌کردند و اعلام کردند زمان تکیه بر دیپلمات‌ها به‌جای ارتشیان فرارسیده است. اما هر یک به‌نوعی به آرمان‌گرایی گرفتار بودند. در جریان بهار عربی، اوباما جانب مردم معترض را گرفت، حسنی مبارکِ متحد آمریکا را کنار زد و در لیبی مداخلهٔ نظامی بشردوستانه‌ای انجام داد که به سرنگونی معمر قذافی انجامید.
هیچ‌یک موفق نبودند. مبارک جای خود را به اسلام‌گرایی داد که پس از تلاش برای قبضهٔ قدرت، توسط یک دیکتاتور نظامی دیگر سرنگون شد. لیبی تکه‌تکه شد و اکنون دو دولت اقتدارگرا دارد. بایدن هرگز به دنبال تغییر رژیم نبود، اما دشمنی‌اش با مهم‌ترین پادشاهی منطقه یعنی سعودی، منافع آمریکا را تضعیف کرد. خاندان‌های سلطنتی مثلاً تلاش‌های بایدن برای افزایش تولید نفت یا فشار بر حماس برای پذیرش آتش‌بس را نادیده گرفتند.
ترامپ اما سیاست را بدون داوری اخلاقی پیش می‌برد. او با احمد الشرع، جهادی سابق و رئیس‌جمهور جدید سوریه، اگر در جنگ با داعش کنار او بایستد، مشکلی ندارد. ترامپ کاملاً معامله‌محور است. او از عربستان و دیگر شیخ‌نشین‌های خلیج فارس حمایت می‌کند چون آن‌ها منبع سرمایه، بازار صادرات نیمه‌رسانا و سلاح، و بخشی مهم از بازار جهانی انرژی‌اند. این‌ها کسانی‌اند که او «می‌تواند با آن‌ها کار کند».
شاهزادگان و پادشاهان عرب نیز پاسخ مثبت داده‌اند. به درخواست ترامپ، بحرین و امارات در سال 2020 «پیمان ابراهیم» را امضا کردند و روابط خود با اسرائیل را عادی ساختند. عربستان هنوز خارج از این توافق‌هاست اما همکاری اطلاعاتی و امنیتی پنهانی با اسرائیل دارد. قطر با نیروهای اسلام‌گرا بازی می‌کند، اما همچنان میزبان پایگاه بزرگ آمریکا است و در تنظیم آتش‌بس غزه نقشی اساسی داشت. هر سه کشور روابط مالی با خانوادهٔ ترامپ دارند. در آن منطقه، ثروت شخصی با امور ملی درهم‌تنیده است و خطوط میان تجارت و دیپلماسی به‌وضوح محو می‌شود.
چماق بزرگ
از زمان شکل‌گیری جمهوری اسلامی در 1979، دولت‌های پیاپی آمریکا، ایران را نه یک موجودیت یکپارچه، بلکه مجموعه‌ای از جناح‌های متعارض دیده‌اند‌. نقطهٔ اوج این تلاش‌ها در دوران اوباما و توافق هسته‌ای 2015 (برجام) بود؛ توافقی که طبق آن ایران در برابر رفع تحریم‌ها، محدودیت‌هایی بر غنی‌سازی می‌پذیرفت.
اما این رویکرد بر پیش‌فرضی اشتباه بنا شده است. گرچه مقامات ایرانی دیدگاه‌های یکسانی ندارند، اما همگی در دشمنی با آمریکا اشتراک دارند ــ ضدآمریکایی‌گری چسبی است که اجزای جمهوری اسلامی را به هم پیوند می‌دهد. بنابراین ایران تنها وقتی حاضر به توافق شد که آمریکا حق غنی‌سازی داخلی ایران را به رسمیت شناخت و مقرر کرد پس از انقضای برخی بندها، ایران بتواند به‌سوی غنی‌سازی صنعتی حرکت کند. در همین حال، بازیگران قدرت در تهران از مزایای رفع تحریم‌ها برای تقویت [گروه های منطقه ای] بهره بردند.
ترامپ سیاست را بدون داوری اخلاقی دنبال می‌کند.
بهترین راه تعامل با تهران استفاده از زور است. پس از اشغال سفارت آمریکا در 1979، انقلابیون تهدید کردند که دیپلمات‌های آمریکایی را محاکمه خواهند کرد. جیمی کارتر در پاسخ پیامی خصوصی فرستاد مبنی بر اینکه اگر تهران به گروگان‌ها آسیبی بزند، آمریکا هم تلافی خواهد کرد. به‌سرعت همهٔ حرف‌ها دربارهٔ محاکمه کنار گذاشته شد. دو دهه بعد، زمانی که بوش به عراق حمله کرده و ایران را تهدید می‌کرد، ایران برنامهٔ هسته‌ای خود را متوقف کرد؛ اما پس از اینکه آمریکا در عراق گیر افتاد، دوباره با قدرت بیشتری آن را از سر گرفت. بااین‌حال، تهدید در سیاست ایران استثناء بوده است. تناقض بزرگ سیاست آمریکا آن است که از تجربهٔ موفق خود درس نگرفته است.
جز ترامپ. او در دورهٔ نخست ریاست‌جمهوری خود، برجام را از میان برد و تحریم‌های شدیدی بر ایران اعمال کرد. او به‌درستی دریافت که توافق سد محکمی در برابر هسته‌ای شدن ایران نیست و بیشتر به نفع تهران است تا واشنگتن. ترامپ سپس دستور ترور قاسم سلیمانی، فرماندهٔ افسانه‌ای نیروی قدس را صادر کرد؛ کسی که شبکه‌ای فراملی از شبه‌نظامیان را برای خدمت به ایران سازمان داده بود. برخلاف نگرانی بسیاری از تحلیلگران، این ترور جنگی بزرگ‌تر ایجاد نکرد؛ بلکه شبکهٔ نیابتی ایران را به‌طور دائمی عقب راند. در نهایت، زمانی که نیروهای شورشی الشرع از شمال حمله کردند، دمشق ظرف دو هفته سقوط کرد.
اما شاید بزرگ‌ترین دستاورد ترامپ حملات ژوئن 2025 به تأسیسات هسته‌ای ایران بود. دو دهه، سیاستمداران و صاحب‌نظران می گفتند هر حمله‌ای به برنامهٔ هسته‌ای ایران جنگی فراگیر می‌آفریند. ازاین‌رو، نه‌تنها آمریکا چنین حمله‌ای نکرد، بلکه مانع حملات اسرائیل هم شد. اسرائیل در دوران اوباما می‌خواست حمله کند، اما تصمیم آن، رد شد. ترامپ اما چراغ سبز داد ــ و هنگامی که اوضاع خوب پیش رفت، خودش هم وارد شد.
ترامپ بعدها گفت «هیچ رئیس‌جمهوری حاضر نبود این کار را بکند، اما من حاضر بودم».
سراب دو کشوری
دهه‌هاست مقامات آمریکا خواهان ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی بوده‌اند. آن‌ها می‌گفتند راه‌حل دو دولت برای صلح ضروری است. بوش نخستین رئیس‌جمهوری بود که رسماً در سال 2002 از این طرح حمایت کرد. اوباما این تلاش را ادامه داد. بایدن نیز پس از حملات 7 اکتبر همچنان بر آن پافشاری می‌کرد.
اما این تلاش‌ها به جایی نرسید. تلاش‌های بوش به برگزاری یک نشست محدود شد. اوباما فقط توانست توقف‌های موقت و ناقص در شهرک‌سازی‌ها بگیرد. اقدامات بایدن تقریباً کاملاً لفظی بود. جمع‌بندی این تلاش‌ها چیزی جز مجموعه‌ای از خاطراتِ مقامات نیست که در حسرت صلح ازدست‌رفته نوشته شده‌اند.
ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی همیشه نامحتمل بوده است. فلسطینی‌ها می‌خواستند در مذاکرات چیزی را به‌دست آورند که در جنگ‌ها ــ که بارها خودشان یا متحدانشان آغاز کرده بودند ــ از دست داده بودند؛ و تاریخ به ندرت چنین سرسختی‌ای را پاداش می‌دهد. اسرائیل گاهی حاضر شده بود غزه و بخش‌هایی از کرانهٔ باختری را بدهد، اما این امتیازها هرگز برای فلسطینی‌ها کافی نبود. در همین حال، موضع اسرائیل با گذشت زمان و ادامهٔ حملات خشونت‌آمیز سخت‌تر شد. تراژدی مردم فلسطین آن است که رهبران آن‌ها بیش از حد درگیر روایت رنج و فقدان خویش‌اند و تنها وقتی مصالحه را می‌پذیرند که گزینه‌هایشان کاملاً تحلیل رفته باشد.
سراب دو دولت هنوز در میان نخبگان سنتی سیاست خارجی واشنگتن محبوب است. اما نه برای ترامپ. او برای بازیگران زیرملی اهمیتی قائل نیست. می‌داند اسرائیل نمی‌خواهد زمین بدهد و نباید از آن خواست چنین کند. و دریافته که بسیاری از دولت‌های عرب نیز این واقعیت را پذیرفته‌اند. او توانست پیمان‌های ابراهیم را میانجی‌گری کند، به شگفتی بسیاری از تحلیلگران. امضاکنندگان عرب این توافق‌ها، حتی در جریان حملهٔ اسرائیل به غزه، به آن پایبند مانده‌اند.
البته ترامپ آن‌قدر عاقل هست که چک سفید به اسرائیل ندهد. او نسبت به دغدغه‌های تبلیغاتی رهبران عرب حساس بوده و به اسرائیل هشدار داده شهرک‌های کرانهٔ باختری را ضمیمه نکند ــ اگرچه اجازهٔ افزایش تدریجی آن‌ها را داده است. او همچنین اسرائیل را به پذیرش آتش‌بس اکتبر واداشت. اما این نفوذ به این دلیل بود که او در میان اسرائیلی‌ها یکی از محبوب‌ترین سیاستمداران آمریکایی است و روابط محکمی با پادشاهان عرب دارد که بدین‌ترتیب می‌توانستند بر حماس فشار بیاورند. ترامپ همچنین حاضر شد عرف نانوشتهٔ واشنگتن را ــ که از تعامل مستقیم با حماس منع می‌کرد ــ بشکند و همین کار از عوامل اصلی موفقیت آتش‌بس بود.
عاملان آشوب
ترامپ خاورمیانه را آرام‌تر کرده است. اما معضل را «حل» نکرده است. صلح در سرزمین مقدس ــ برخلاف ادعای او ــ هنوز در دسترس نیست. برنامهٔ هسته‌ای ایران نابود نشده است. و جهان عرب همچنان گرفتار ناکارآمدی سیاسی است. در منطقه‌ای که امور همواره ممکن است بد پیش برود، خیلی چیزها می‌تواند دوباره فروبپاشد.
نمونه‌اش آتش‌بس اخیر. آتش‌بس در خاورمیانه همیشه متزلزل است و توافق میان رون درمر، استیو ویتکاف و جرد کوشنر نیز استثنا نیست. هم حماس و هم اسرائیل هنوز ممکن است در زمان مناسب یکدیگر را تحت فشار نظامی بگذارند. توافق به مسئلهٔ گسترش شهرک‌ها نمی‌پردازد. طرح 20‌بندی خلع سلاح حماس، بازسازی غزه و ایجاد مسیر برای دولت فلسطینی احتمالاً روی کاغذ خواهد ماند. تصور ورود نیروی چندملیتی عرب به غزه و تکمیل نابودی هسته‌های باقی‌ماندهٔ حماس دشوار است. غزه احتمالاً زخمی باز باقی می‌ماند: اردوگاهی متراکم که بر کمک‌های غذایی متکی است. مسئولیت امنیت بر دوش ارتش اسرائیل خواهد بود که منطقهٔ غیرنظامی را گشت‌زنی می‌کند و هر از گاه تهدیدها را بمباران می‌کند.
چالش هسته‌ای ایران نیز می‌تواند دوباره سر برآورد. تهران فعلاً عقب خواهد نشست، اما منتظر فرصتی است که آمریکا سرگرم بحران‌های دیگر شود و اسرائیل تمرکزش را از دست بدهد. آن‌گاه با شتاب برنامهٔ هسته‌ای خود را از سر خواهد گرفت.
جمع‌بندی تلاش‌های دو کشوری توسط واشنگتن، انبوهی خاطره است دربارهٔ صلحی که از دست رفت.
واشنگتن باید آمادهٔ حمله باشد. مهم‌ترین پیامد بلندمدت جنگ 12روزهٔ ایران با اسرائیل و آمریکا این است که «مداخلهٔ نظامی» اکنون ابزار اصلی «مقابله با تکثیر هسته‌ای» در ایران است. تصور اینکه ایران به توافقاتی اتکا کند که می‌توان آن‌ها را لغو کرد یا به نهادهای بین‌المللی که در برابر ارادهٔ واشنگتن منعطف‌اند، دشوار است.
اسرائیل می‌داند که این روال جدید در خاورمیانه است و همزمان می فهمد هیچ پیروزی‌ای در خاورمیانه دائمی نیست؛ به همین دلیل دکترینش دربارهٔ دشمنان «چمن‌زنی» نام دارد. اما مشخص نیست ترامپ چنین درکی داشته باشد. او به‌جای ادامهٔ فشار، اعلام پیروزی کرد و ایرانیان را به مذاکره دعوت کرد. ترامپ شاید فعلاً با این رویکرد از پسِ ماجرا بربیاید؛ غیرقابل‌پیش‌بینی بودن او و جنگ‌طلبی نتانیاهو تا حدی جاه‌طلبی‌های اتمیِ تهران را مهار خواهد کرد. اما او تقریباً با قطعیت برای جانشینانش یک چالش آزاردهندهٔ ایران به‌جا گذاشته است. ممکن است آن‌ها چاره‌ای جز این نداشته باشند که دوباره به این کشور حمله کنند
برخی تحلیلگران امیدوارند که برنامهٔ هسته‌ای ایران با فروپاشی حکومت خودبه‌خود از بین برود. اما جنگ ایران با اسرائیل و آمریکا نشان داد که جمهوری اسلامی بسیار مقاوم‌تر از آن است که تصور می‌شد. اسرائیل توانست به‌سرعت نیابتی‌های ایران را متلاشی کند. بااین‌حال، وقتی نتانیاهو ایرانیان را به شورش فراخواند، اتفاق چندانی نیفتاد. نخبگان کشور متحد شدند. 
جمهوری اسلامی مشکلی است که باید «مدیریت» شود، نه اینکه امیدوار باشیم ناپدید شود.
خاورمیانه همان‌گونه که هست
این بدان معنا نیست که خاورمیانه نمی‌تواند بهتر شود. حکومت‌داری ضعیف، زوال نهادها و تخریب محیط زیست مشکلات دیرینهٔ منطقه‌اند. نخبگان حاکم عرب می‌دانند بر منطقه‌ای آکنده از فساد و نابسامانی حکومت می‌کنند. ولع قدرت آنان را نسبت به نارضایتی عمومی کور می‌کند. ایالات متحده نمی‌تواند این رهبران را وادار به حکمرانی خردمندانه کند، اما می‌تواند آن‌ها را به مشارکت سیاسی بیشتر و اصلاحات اقتصادی تشویق نماید.
اما چنین گفتگوها و تلاش‌هایی باید محتاطانه و محدود باشد. خاورمیانه جای آرمان‌گرایی و جاه‌طلبی‌های بلندپروازانه نیست. اینجا جای قدرت و واقع‌گرایی است ــ چیزی که کاملاً با این رئیس‌جمهور آمریکا سازگار است. فعلاً نفت جریان دارد، تهدید ایران کاهش یافته، جنگ غزه فروکش کرده و هیچ آشوب بزرگی در جریان نیست. در منطقه‌ای مشهور به آشوب، این‌ها دستاوردهایی چشمگیرند.
بازار


نظرات شما