عصر کرد - زومیت / اختراعاتشان مسیر تاریخ را تغییر داد، اما سرنوشت مالی خودشان را نه. داستان نوابغی که با وجود ایدههای درخشان، در فقر از دنیا رفتند.
 مخترعان نابغه میتوانند زندگی انسانها را بهبود دهند، اما این موفقیت همیشه ثروت و پول زیاد برای آنها به همراه ندارد. کافی است به نیکولا تسلا نگاه کنید؛ نوآوریهای او در برق باعث شد برندی شکل بگیرد که مردی را به صدر فهرست ثروتمندترینهای جهان برساند. اما با وجود همهی نبوغ و تلاشهای مادامالعمرش، تسلا در آخر زندگی در بدهی فرو رفت و این پایان شایستهی یکی از ماندگارترین مخترعان تاریخ نبود. اگر کسی که توانست توماس ادیسون را به چالش بکشد، خودش بیپول بماند، این اتفاق میتواند برای هر مخترعی رخ دهد و در واقع رخ داده است.
 بازار 

 چرا چنین افرادی با پتانسیل فراوان برای درآمدهای بزرگ در نهایت ورشکسته میشوند؟ اغلب ترکیبی از مشکلات ثبت اختراع، سرمایهگذاریهای ناموفق، تصمیمهای اشتباه تجاری و شرایط بد زندگی باعث این شکستها میشود. حتی مخترعانی هم بودهاند که کمی پول بابت نوآوریهای خود دریافت کردند، اما در نهایت به ورشکستگی رسیدند. از چارلز گودیر که فرآیند ولکانیزه کردن لاستیک را ابداع کرد و صنعت لاستیک را متحول ساخت، تا ماری کیلکلیک که سوزنهای گرامافون او موسیقی را به گوش ما رساند، این افراد بزرگ و تاثیرگذار در نهایت به شکل شگفتآوری فقیر از دنیا رفتند.
 چارلز گودیر 

 اختراع چارلز گودیر باعث شد مردم راحتتر و ایمنتر حرکت کنند، اما برخلاف آنچه نام تجاری او القا میکند، خودش در کسبوکار لاستیکسازی ثروتمند نشد. وقتی گودیر فرآیند ولکانیزه کردن لاستیک را ابداع کرد تا لاستیک مقاوم و بادوام شود، شهر ناگاتوک در کانکتیکات بهمرکز صنعت لاستیک تبدیل شد. این صنعت به شکلگیری شرکت لاستیک ایالات متحده (Uniroyal) انجامید که یکی از اولین شرکتهایی بود که سهام آن در شاخص داو جونز (یکی از مشهورترین و قدیمیترین شاخصهای بورس در جهان) معامله شد. این شرکت کفشهای کتانی با زیره لاستیکی تولید کرد که اولین نمونه از کفشهای محبوب امروزی است.
 اختراع گودیر تاثیر عظیمی بر زندگی مردم در سراسر جهان گذاشت، اما او علاقهای به ثروت شخصی نداشت. به جای دنبال کردن پول، ترجیح داد به کار خود ادامه دهد و اجازه دهد نوآوریهایش به انسانها کمک کنند، نه اینکه سود شخصی برای او ایجاد کنند.
 زندگی یکی از مشهورترین نوآوران جهان با پایانی غمانگیز تمام شد: در سال 1860، گودیر متوجه شد دخترش در نیویورک در حال مرگ است. او نتوانست قبل از فوت دخترش به او برسد و از شوک فرو ریخت و چند روز بعد در سن 59 سالگی درگذشت. با وجود اینکه اختراعاتش جهان را متحول کردند و تا سالها پس از مرگش اثرگذار باقی ماندند، گودیر با 200 هزار دلار بدهی از دنیا رفت. این مبلغ با احتساب تورم تا سال 2025 تقریباً معادل 8 میلیون دلار است.
 نیکولا تسلا 

 نام خانوادگی نیکولا تسلا امروزه نماد نوآوری و بهرهوری انرژی است، اما خود او هرگز به ثروتمندان میلیاردر، مثل ایلان ماسک، مدیر عامل جنجالی شرکتی که نام تسلا را یدک میکشد، نزدیک هم نشد. نظریههای تسلا درباره ماهیت برق و امکان دسترسی رایگان به انرژی در سراسر جهان شاید با سودآوری در تضاد به نظر برسند، اما او آیندهای را تجسم میکرد که برق محور زندگی انسانهاست و اختراعات او مسیر تاریخ بشر را تغییر داد.
 تسلا مدتی برای توماس ادیسون، مخترعی که نامش با نور الکتریکی گره خورده بود، کار کرد و سپس شرکت تسلا الکتریک لایت را تأسیس و حق ثبت اختراعات خود را به شرکت وستینگهاوس فروخت. با وجود اینکه تسلا قصد راهاندازی شرکت داشت، ذهنیت او کمتر تجاری و سودمحور بود و این تفاوت باعث رقابت مستقیم او با ادیسون در صنعت رو به رشد برق شد.
 در نهایت، تسلا به تدریج عجیب و منزوی شد و به دلیل شایعاتی درباره اشعه مرگی که هدف دیگری داشت، حتی توجه افبیآی و روسیه به او جلب شد. او پس از سکته قلبی در سن 86 سالگی فقیر و تنها درگذشت، اما میراث و کشفیات بزرگش امروزه به افسانهای در تاریخ مدرن تبدیل شده است.
 فیلو تیلور فارنسورث 

 شاید وقتی تلویزیون خود را روشن میکنید، نام فیلو فارنسورث به ذهنتان خطور نکند، اما اختراع هوشمندانه او ما را به مسیر شبکههای تلویزیونی محبوب هدایت کرد. فارنسورث زمانی که هنوز دانشآموز دبیرستانی بود، ایده تلویزیون را ارائه داد و این آغاز تلاشهای مادامالعمر او برای موفقیت بود، موفقیتی که ابتدا سریع رشد کرد و سپس با مجموعهای از شکستها مواجه شد.
 چطور ممکن است کسی که مسیر جامعهی مدرن مبتنی بر صفحهنمایش را هموار کرده است، از ثروتی که سزاوارش بود، محروم شود؟ برای ده سال، شرکت آرسیاِی (یکی از بزرگترین نامها در صنعت تلویزیون) هزینهای بابت استفاده از حق ثبت اختراع فارنسورث پرداخت میکرد، اما این قرارداد درست زمانی که جنگ جهانی دوم به پایان میرسید، خاتمه یافت. انجمن تولیدکنندگان رادیو و تلویزیون، لقب «پدر تلویزیون» را به دیوید سارنوف از آرسیاِی داد و فارنسورث را نادیده گرفت.
 فارنسورث پس از اینکه یکی از مهمترین دستگاههای تاریخ بشر را توسعه داد، در میانه قرن بیستم به ثروت مورد انتظار خود دست نیافت. شرکت او در سال 1970 ورشکست شد و او سال بعد به دلیل ذاتالریه درگذشت. زندگی پرچالش او در نمایشنامه «اختراع فارنسورث» در سال 2007 به روی صحنه رفت، اما اجرای آن به دلیل اعتصاب کارکنان صحنه متوقف شد.
 والتر ال. شاو 

 اگر تا به حال با خوشحالی تماسهای تلفنی خود را به همکارانتان منتقل کردهاید تا از کارهای اداری فرار کنید، باید از والتر ال. شاو تشکر کنید. شاو کسی بود که تلفن را وارد عصر مدرن کرد. او در میانه قرن بیستم ایده انتقال تماس (Call Forwarding) را اختراع کرد تا تماسها به راحتی و درست بین افراد برقرار شود.
 در میانه قرن بیستم، او ایده انتقال تماس را ارائه داد تا افراد به درستی به هم متصل شوند. او همچنین اسپیکرفون فعالشونده با صدا را اختراع کرد تا گروههای بزرگ بتوانند در یک تماس شرکت کنند. او همچنین بلندگوی کنترلشده با صدا را ساخت تا گروهها بتوانند همزمان در یک تماس شرکت کنند و شمارهگیری لمسی (Touch-Tone Dialing) را اختراع کرد که بسیار سریعتر و کارآمدتر از شمارهگیری سنتی چرخشی بود. خلاقیتهای او باعث شد هزاران جلسه برگزار شود که در واقع خیلی از آنها میتوانستند با یک ایمیل ساده انجام شوند؛ البته ایمیل هنوز آن زمان اختراع نشده بود!
 این اختراعات در حالی به دست آمدند که شاو در آزمایشگاه بل کار میکرد، اما مسیر امیدوارکننده شغلی او با ترک کار به پایان رسید. شاو فکر میکرد میتواند نوآوریهایش را به جای دیگری ببرد و از آنها سود ببرد، زیرا یک دادخواست ضدانحصار در جریان بود که قصد داشت انحصار تلفن را بشکند. اما شرکت AT&T این دعوی را برد و کنترل کامل صنعت را حفظ کرد. در نهایت، شاو فرصت استفاده شخصی از ایدههایش را از دست داد.
 در پیچشی تاریک، شاو از مهارتها و خلاقیتهای ارتباطی خود برای کمک به مافیا استفاده کرد و فعالیتهای قمار غیرقانونی آنها را با مسدود کردن شنودها پنهان میکرد. این کارها اعتبار او را لکهدار کرد و باعث شد که برای استخدام توسط شرکتهای قانونی گزینه خطرناکی به نظر برسد. او به دام فقر افتاد و هرگز نتوانست از آن خارج شود و در نهایت در سال 1996 چشم از جهان فروبست.
 آنتونیو میوچی 

 قبل از اینکه الکساندر گراهام بل به فکر ساخت سیستم ارتباطی سیمی بیفتد، آنتونیو میوچی سخت درحال کار روی همان ایده بود. این مخترع ایتالیایی در سال 1834 در تئاتر مشغول به کار بود که ایدهای درخشان به ذهنش رسید: ساخت دستگاهی که بتواند اتاق کنترل و صحنه تئاتر را به هم وصل کند. سالها بعد، وقتی موچی در کوبا زندگی میکرد، دستگاهی به نام تلگراف سخنگو (Talking Telegraph) ساخت که امکان انتقال صدا در دنیای ارتباطات را فراهم میکرد.
 موچی پس از مهاجرت به استیتن آیلند در سال 1850، سیستم سیمی در خانهاش راهاندازی کرد تا بتواند با همسرش، استرر، که به دلیل بیماری در خانه محبوس بود، از راه دور صحبت کند. این نوآوری درنهایت به دستگاه انتقال صدای الکترومغناطیسی تبدیل شد که امروزه آن را با نام تلفن میشناسیم. موچی چندین مدل مختلف ساخت که همه آنها در آزمایشگاهی که او در آن کار میکرد نگهداری میشد، اما به شکل مرموزی ناپدید شدند. از قضا، یکی از کارکنان همان آزمایشگاه الکساندر گراهام بل بود، کسی که بیشتر به عنوان مخترع تلفن شناخته میشود.
 موچی در نهایت به شدت بدهکار شد و توان پرداخت 10 دلار برای تمدید حق ثبت اختراع خود را نداشت. او نهایتاً علیه بل شکایت کرد و پرونده به دیوان عالی ایالات متحده رسید، اما پیش از رسیدگی در سال 1889 درگذشت. با اینکه موچی فقیر از دنیا رفت، در سال 2002 مجلس نمایندگان آمریکا او را به عنوان مخترع واقعی تلفن به رسمیت شناخت.
 ماری کیلیک 

 هر بار که سوزن گرامافون را روی صفحهی مورد علاقهتان میگذارید، در واقع با نسخهای از اختراعی کار میکنید که ماری کیلیک به جهان اضافه کرد. این اختراع در ابتدا سود زیادی برای کیلیک داشت، اما ثروت پایدار نبود.
 کیلیک موسیقی را برای همه بهتر کرد، اما مسیر موفقیت خودش با مشکلات روبرو شد و درست به دلیل همین اختراع هوشمندانه، سرانجامی تلخ داشت. شرکت تولید الکترونیک Pye Radio Ltd حق چاپ او را نقض کرد و فروشش را تحت تأثیر قرار داد، و این موضوع منجر به شکایتی در سال 1953 شد که به پرونده مهمی در انگلستان تبدیل شد.
 همانطور که سینتیا، دختر کیلیک در کتاب خود به نام «انقلاب صدا» توضیح میدهد، اگر کیلیک در این دادگاه پیروز میشد، میلیونها دلار به دست میآورد. اما طولانی شدن روند دادگاه و ورشکستگی او باعث شد نتواند به پولی دست پیدا کند. به گفته خود او، «اگر حکم من بهطور کامل و موفقیتآمیز اجرا میشد، زن بسیار ثروتمندی میشدم و این مرا ترساند، زیرا نمیتوانستم مورد لطف خدا قرار بگیرم.» کیلیک در نهایت در سال 1963 بیخانمان و فقیر درگذشت.
 ادگار آلن پو 

 شاید با داستانهای هیجانانگیز و شعرهای ترسناک ادگار آلن پو آشنا باشید، اما زندگی واقعی او هم نکات جالبی دارد: پو یکی از مهمترین شکلهای ادبی را نیز اختراع کرد. داستان او به نام «قتلها در خیابان مورگ» به عنوان اولین رمان کارآگاهی محبوب شناخته میشود و جرقهای برای نویسندگانی مانند آرتور کانن دویل، آگاتا کریستی و اخیراً جیمز پترسون شد تا دنیای رمانهای جنایی را گسترش دهند. اگر از ماجراهای شخصیتهای زیرک و باهوشی مثل هرکول پوآرو یا بنوآ بلانک لذت میبرید، باید از پو تشکر کنید که این ژانر را پایهگذاری کرد.
 نوآوری پو دنیای ژانرهای ادبی را گسترش داد و خوانندگان را با مفهوم کارآگاه گوتیک حلکنندهی جنایت آشنا کرد، مفهومی که بعدها به داستانهای معمایی راحت و حتی داستانهای جنایی واقعی منتهی شد. تخیل سرشار این نویسنده تأثیری غیرقابل انکار بر صنعت نشر گذاشت و جریان درآمدی پایداری برای آن ایجاد کرد.
 با وجود تأثیر بیپایان پو بر ادبیات مدرن، زندگی مالی او بسیار دشوار بود. طبق گفته انجمن ادگار آلن پو در بالتیمور، حقوق سالانه او در سال 1835 فقط 624 دلار بود و در سال مرگش احتمالاً کمتر از 300 دلار درآمد داشت. همانند بسیاری از نبوغهای هنری در طول تاریخ، پو هرگز ثروت شایستهای از اختراعات و نوآوریهای خود به دست نیاورد.
 ویلهلم رونتگن 

 ویلهلم رونتگن یک مخترع به معنای سنتی نبود، اما مطالعات این فیزیکدان آلمانی تغییری بزرگ ایجاد کرد که نحوه دید ما به جهان را برای همیشه عوض کرد. کار او با لولههای کاتد و گازهای باردار باعث کشف اشعه ایکس شد. او تصویری به نام رونتگنوگرام ساخت که اولین تصاویر اشعه ایکس از اجسام بیجان بود؛ دست همسرش اولین جسم زندهای بود که تصویرش گرفته شد. او این اشعهها را «اشعه ایکس» نامید چون طبیعت آنها ناشناخته بود و این نام جا افتاد.
 این کشف شگفتانگیز باعث تحسین گسترده در جهان علمی و دانشگاهی شد، اما رونتگن فردی فروتن و علاقهمند به طبیعت بود. او بیشتر تنها کار میکرد، دوستانش را به ماجراجویی در کوههای آلپ باواریایی میبرد و در خلوت به ساخت وسایل خود مشغول بود.
 با اینکه مردی که علم پشت اشعه ایکس را پایهگذاری کرد، در طول زندگی مورد تقدیر و تحسین قرار گرفت و حتی جایزه نوبل فیزیک 1901 را دریافت کرد، ثروت زیادی نصیب او نشد. رونتگن پول جایزه نوبل را اهدا کرد و در نهایت، پس از ابتلا به سرطان روده، در سال 1923 در فقر درگذشت، در حالی که جهان را برای همیشه به شکل بهتری تغییر داده بود.
 جان فیچ 

 داستان رودخانه میسیسیپی بدون کشتی بخار ناقص بود، و این کشتی بخار بدون تلاشهای جان فیتچ امکانپذیر نمیشد. تخیل خلاق او موتور بخاری را طراحی کرد که میتوانست کشتیها را در آب حرکت دهد و این موتور پایهای برای کسبوکار کشتی بخار او شد. اگرچه افرادی مانند رابرت فولتون موفقیت بیشتری داشتند، فیچ اولین کسی بود که چنین وسیلهای را در جهان ساخت.
 از وقتی که ایده اولیه به ذهن فیچ رسید تا وقتی که نقشههای کامل آماده شد، فقط شش ماه طول کشید تا او ماشین بخار خود را به انجمن فلسفی آمریکا ببرد. این نهاد بعدها به دفتر ثبت اختراعات آمریکا تبدیل شد. شخصیتهای معروفی مثل جورج واشنگتن و بنیامین فرانکلین حاضر به سرمایهگذاری در کار قایقهای بخار او نشدند، بنابراین فیچ خودش دست به کار شد، کشتی رویاییاش را ساخت و شروع به جابجایی مسافران بین پنسیلوانیا و نیوجرسی کرد. متأسفانه، او نتوانست مشتری کافی پیدا کند تا کارش ادامه پیدا کند و رقیبش، رابرت فولتن، به کسی تبدیل شد که قایقهای بخارش جهان را تغییر دادند.
 این مخترع امیدوارکننده که کسبوکارش شکست خورد، در فقر باقی ماند. فیچ به نوشیدن بیش از حد روی آورد و در نهایت در سال 1798 و در سن 55 سالگی، خودکشی کرد. بااینحال، دستاوردهای او در موزه کشتی بخار جان فیچ در ورمینستر، پنسیلوانیا، گرامی داشته میشود. اینجا همان جایی است که او توانست رویای چاپ کتاب را به واقعیت تبدیل کند.
 یوهانس گوتنبرگ 

 یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ بشر، یوهانس گوتنبرگ بود که در سال 1455 مخترع پیشدرآمد چاپگر مدرن شد. این اختراع انقلابی اجازه داد کتابها به صورت گسترده تولید شوند و دسترسی به ادبیات برای نسلهای زیادی ممکن شد، نه فقط برای افرادی که توانایی خرید نسخههای خطی گرانقیمت را داشتند. دستگاه گوتنبرگ راهاندازی صنعت چاپ را آغاز کرد، و اولین اثر چاپ شده او، کتاب مقدس بود که بعدها پرفروشترین کتاب جهان شد و میتوانست سودآوری خوبی داشته باشد.
 گوتنبرگ دستگاه چاپی ساخت که کارش چاپ کردن کتاب بود. قبل از او، همه کتابها با دست نوشته میشدند و این کار خیلی وقتگیر بود. او ایدههای مختلف را با هم ترکیب کرد: از آسیا بلوکهای چاپ را گرفت، خودش یک جوهر روغنی مخصوص ساخت و از دستگاه سادهای که کشاورزان برای گرفتن آب انگور و روغن زیتون استفاده میکردند، ایده گرفت و آن را برای چاپ کتاب تغییر داد.
 گوتنبرگ حروف فلزی ساخت که میشد آنها را جابجا کرد و کنار هم گذاشت تا کلمات ساخته شوند. وقتی حروف را کنار هم میچید و دستگاه را فشار میداد، متن روی کاغذ چاپ میشد. این روش بسیار سریعتر از نوشتن دستی بود و باعث شد کتابها را بتوان به سرعت و تعداد زیاد چاپ کرد، بدون اینکه هر بار مجبور باشیم همه چیز را با دست بنویسیم.
 در زندگی گوتنبرگ جنبه تاریکی هم وجود داشت: او به کمی حیلهگری و گرفتن پول از دیگران مشهور بود. او حتی برای تأمین بودجه چاپگرش قرض گرفت. با وجود نبوغ فراوان، گوتنبرگ ثروتمند نشد و احتمالاً در سال 1468 فقیر درگذشت.