عصر کرد - فارس / در دل کوههای زاگرس، جایی که آتش چهار روز پیاپی منابع طبیعی گیلانغرب را در بر گرفته بود، دو کودک شجاع بهنامهای سمیر و دلینا پا به میدان گذاشتند.
آتشسوزی گستردهای که از شب 15 مهرماه در ارتفاعات مشرف به زرور و شیخ جبرئیل بخش گواور آغاز شد، چهار روز متوالی منابع طبیعی گیلانغرب و مناطق حفاظت شده اطراف را در شعلههای سرکش خود فرو برد.
این آتشسوزی که ریشه در منابع طبیعی شهرستان سرابله استان ایلام داشت، با گذشت روزها به منطقه حفاظتشده قلاجه گسترش یافت و به رغم تلاشهای شبانهروزی نیروهای منابع طبیعی، محیط زیست، نیروهای مردمی و نهادهای مختلف، آتش تا روز 18 مهر همچنان در مراتع زاگرس زبانه میکشید.
نیروهای امدادی از بخشهای مختلف استان و ادارات مرتبط، با همراهی گروههای داوطلب، کشاورزان، عشایر و مردم محلی، دست در دست هم داده بودند تا این حریق مهیب را مهار کنند. تلاشهایی که در ابتدا تا غروب 15 مهر به مهار موقت آتش انجامید، اما دوباره در بامداد 16 مهر شعلهها زبانه کشید و با جدیتی بیشتر، تا همان روز غروب مهار شد.
متأسفانه دوباره در 17 مهرماه در مراتع چیکان و کوههای کلکش گسترش پیدا کرد و نیروها همچنان در تلاش برای کنترل این آتشسوزی بودند. اما در میان این همه دود و آتش، قصهای از امید و شجاعت در دل گیلانغرب رقم خورد؛ داستان دو کودک قهرمان که در خط مقدم مبارزه با آتش حضور داشتند.
بازار 
سمیر و دلینا، دو کودک قهرمان در دل شعلهها
احسان صفری، از کارکنان منابع طبیعی گیلانغرب، از حضور این دو کودک بیان کرد: بعد از چهار شبانهروز خستهکننده در ارتفاعات کله جمن و کلکش، نیمهشب به دنبال یار و همراه برای خاموشکردن آتش بودم. هیچکس نبود. تا صبح در انتظار تیمهای اعزامی ماندم و وقتی آمدند، باز به دل آتش زدم.
وی ادامه داد: صدای بچگانهای ناگهان به گوشم رسید؛ صدایی که نهتنها کودکانه، بلکه دل بزرگ مردانهای داشت. در بالای دره، پسربچهای کنار خط آتش ایستاده بود. به سمتش دویدم، کودکی با چفیه بر سر را دیدم که در کنار خواهر بزرگترش آماده نبرد بود. چهرهاش آشنا و پر از امید بود. سمیر، آن کودک کوچک اما شجاع، وقتی پرسیدند چرا آمده، پاسخ داد «آتش کور به کم» یعنی «آتش را خاموش کنم». وقتی پرسیدند آتش را دوست داری؟ گفت «نه، آمدم درختان را نجات بدهم.» کلماتی ساده اما پرمعنا که تمام خستگی و ناامیدی را از وجود صفری پاک کرد. دلینا، خواهر بزرگتر سمیر، که از کودکی در آتشسوزیها حضور داشته و همیشه در خط مقدم منطقه چیکان است، دمنده را از من گرفت و با دستان کوچک خود یک مسیر را خاموش کرد.
وی افزود: دلنیا و سمیر همراه پدر و پژمان پسرعمویشان در دل میدان نبرد با آتش حضور داشتند که از آنها خواستم مواظب پهلوانان کوچک ما باشند.
صفری ادامه داد: حضور این 2 کودک من را به یاد شهدای جنگ تحمیلی انداخت، به یاد حسینهای فهمیده و از سر شوق اشک به چشمانم جاری شد. آری قهرمان واقعی ما سمیر و دلینا و سمیرهای هستند که پایه پای مردان و زنان زاگرس برای نجات کشورمان تلاش میکنند.
خطر مین و بقایای جنگ تحمیلی، نبردی سختتر در دل طبیعت
اما مبارزه با آتش در گیلانغرب، تنها به شعلهها محدود نمیشود؛ مناطق آلوده به مین و مهمات باقیمانده از جنگ تحمیلی 8ساله، هر لحظه جان امدادگران را تهدید میکند. احسان صفری درباره انفجارهای مکرر مینها در حین عملیات اطفای حریق، گفت: وقتی گرفتار میدان مین میشویم، وحشت تمام وجودمان را فرامیگیرد. هنوز 35 سال از جنگ گذشته، اما این لکههای تاریک بر طبیعت ما باقی است و هر سال آتشسوزی در این مناطق مشکلات زیادی به وجود میآورد که دوربین یکی از همکاران لحظه انفجار یکی از آنها را ثبت کرده است.
توضیح ویدیو