عصر کرد
ایی که امید در دل خاک می‌جوشد
پنجشنبه 11 ارديبهشت 1404 - 17:00:15
عصر کرد - بیجار، شهری که تاریخ در کوچه‌پس‌کوچه‌هایش نفس می‌کشد، جایی میان سکوت کوه‌ها و صبوری دشت‌ها، دیاری که سال‌هاست با نام غربت، رنج معیشت، و مهاجرت جوانان گره خورده است اما گاهی، درست در دل همین خاک تشنه، نهالی می‌روید که بوی امید می‌دهد؛ نهالی که ریشه در اراده دارد و شاخ‌وبرگش را خورشید انگیزه پرورش می‌دهد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
اینجا، در شهر فراموش‌شدهٔ فرصت‌ها، قصهٔ دو جوان آغاز می‌شود؛ قصه‌ای که نه‌تنها درباره تولید ظروف یک‌بارمصرف است، بلکه درباره ساختن رؤیا از دل خاکستر واقعیت‌هاست.
کارآفرینی، در بسیاری از شهرهای بزرگ، تنها به معنای افتتاح یک کسب‌ و کار تازه است؛ اما در شهرهای کوچک، مفهومی فراتر دارد.
اینجا کارآفرینی یعنی مقاومت، یعنی شنا برخلاف جریان رکود و بیکاری، یعنی احیای عزت یک جامعه، محمد حبیبی و یوسف غفاری، دو جوانی که با دستان خالی اما ذهنی پر از طرح و برنامه، تصمیم گرفتند ایستادگی را تمرین کنند، نه فقط برای خود، بلکه برای شهری که سال‌هاست چشم به راه یک تپش تازه مانده.
شاید در نگاه نخست، تولید ظروف یک‌بارمصرف ایده‌ای معمولی به نظر برسد؛ اما وقتی همین صنعت کوچک، دریچه‌ای به سمت بازارهای منطقه‌ای می‌گشاید و دروازه‌ای برای اشتغال‌زایی در شهری کم فرصت می‌شود، دیگر این ماجرا تنها یک فعالیت اقتصادی نیست، بلکه نوعی کنش اجتماعی است.
محمد و یوسف، نه‌تنها خط تولیدی راه انداختند، بلکه باور را به جریان انداختند. آن‌ها ثابت کردند که می‌توان از دل مشکلات، به بازار صادرات رسید؛ می‌توان با کار و تدبیر، به جایی رسید که نام بیجار بر روی بسته‌های صادراتی به ترکیه و عراق درج شود.
اما این مسیر، بی‌دردسر نبود. آن‌ها از فراز و نشیب‌ها گفتند، از گرانی مواد اولیه، از کمبود حمایت، از شب‌های بی‌خوابی، از لحظاتی که ناامیدی می‌خواست بر همه چیز سایه بیندازد. بااین‌حال، ایستادند. چون می‌دانستند که شکست، پایان کار نیست؛ بخشی از مسیر یادگیری است و امروز، نه فقط به‌عنوان تولیدکننده، بلکه به‌عنوان الهام‌بخش نسل جوان شناخته می‌شوند.
در ادامه گزارشی ادبی از گفتگوی محمد حبیبی و یوسف غفاری، دو کارآفرین جوان بیجاری، با پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی» تقدیم می‌شود.
در روزگاری که آفت اقتصاد بر جان بسیاری از کسب‌ و کارها سایه افکنده، دو جوان از دیار بیجار، در میانهٔ طوفان‌ها ایستاده‌اند؛ با دستانی خالی اما دل‌هایی سرشار از امید و اراده. محمد حبیبی و یوسف غفاری، کارآفرینانی که نه‌تنها خواب رونق را از سر شهر ربوده‌اند، بلکه نفس تازه‌ای به رگ‌های صنعت ظروف یک‌بارمصرف بخشیده‌اند.
محمد حبیبی از روزهایی گفت که ایده‌ای خام در ذهنش شکل گرفت و رفته‌رفته به کارخانه‌ای کوچک اما پرتپش بدل شد. او با سرمایهٔ شخصی و تسهیلاتی محدود، در سال 1401 پا به میدان صنعت نهاد؛ بی‌تجربه نبود، اما می‌دانست که مسیر پرسنگلاخ است. بااین‌حال، باور داشت که در دل هر چالش، بذر فرصتی نهفته است.
کسب‌ و کار او، در ابتدا، مشتریان محلی و هم‌استانی را نشانه رفت، اما دیری نپایید که کیفیت، زبان باز کرد و اعتماد، دیوارها را شکست. بازار به زنجان و آذربایجان رسید، تا همدان و آن‌سوتر، به ترکیه و عراق. حبیبی می‌گوید: ما از همان آغاز، بر کیفیت و تنوع تمرکز کردیم. این رمز ماندگاری ما شد.
اما بادهای سرد اقتصاد، همیشه بی‌خبر نمی‌وزند، از اواخر 1403، افزایش افسارگسیخته قیمت مواد اولیه، این کارگاه کوچک را نیز در تنگنا گذاشت، حجم تولید کاهش یافت، چراکه باید تعادل مالی حفظ می‌شد. حبیبی می‌گوید: در چنین وضعیتی، بدون حمایت دولت، آیندهٔ ما در هاله‌ای از ابهام است.
و با این همه روزنه امید از بازار صادرات گشوده شد. صادراتی که نه فقط درآمدی ارزی به همراه داشت، بلکه برند بیجار را تا پشت مرزها رساند، تلاش کردند، نمونه فرستادند، استانداردها را رعایت کردند، و امروز محصولاتشان در بازارهای منطقه‌ای به‌عنوان گزینه‌ای مطمئن شناخته می‌شود. اما گرانی مواد اولیه، مانند خاری در گلوی پیشرفت فرورفته است.
در کنار حبیبی، یوسف غفاری نیز ایستاده؛ شریکی که کسب‌ و کار را نه فقط درآمد که مأموریتی اجتماعی می‌داند.
وی از آرزویی سخن می‌گوید که در دل کوچه‌های بیجار ریشه دارد و آن کاهش بیکاری است؛ چون اگر شرایط بهبود یابد، می‌توانیم کارگاه را گسترش دهیم، تعداد کارگران را بیشتر کنیم، شاید روزی به 10 نفر برسیم، شاید بیشتر.
غفاری همچنین از افقی روشن برای آموزش سخن گفت؛ همکاری با مراکز فنی و حرفه‌ای، تربیت نیروی متخصص، و آماده‌سازی جوانان برای ورود به عرصهٔ تولید. ما به نیروی انسانی متعهد و متخصص نیاز داریم، به نسلی که هم سواد کار دارد، هم عشق به ماندن در زادگاهش.
و در پایان، هر دو یک پیام دارند برای جوانان سرزمینشان؛ نترسید، پیش بروید، برنامه‌ریزی کنید و از شکست نهراسید. غفاری می‌گوید: همکاری و شبکه‌سازی مهم‌ترین عامل موفقیت ما بود. از تجربیات دیگران استفاده کردیم، از بازاریابان محلی، از واحدهای تولیدی دیگر. هیچ راهی جز تلاش مداوم نیست.
در شهری کوچک، زیر آسمانی پرستاره، دو کارآفرین جوان، فانوس امید را برافروخته‌اند. قصهٔ آنان، نه فقط داستانی از تولید، بلکه سرود بلند صبر، تدبیر و آینده‌نگری است.

http://www.Kurd-Online.ir/Fa/News/995084/ایی-که-امید-در-دل-خاک-می‌جوشد
بستن   چاپ