عصر کرد
تلفنی که رئیس بانک ملی را به لرزه انداخت
يکشنبه 28 ارديبهشت 1404 - 10:18:11
عصر کرد - شهید بهشتی همان جا به رئیس بانک ملی زنگ زدند. احساس می‌کردم که رئیس بانک پشت تلفن می‌لرزد! شهید بهشتی آمرانه صحبت می‌کردند که شرایط کشور را درک نمی‌کنید؟ چرا در انجام این کار تأخیر کردید؟
– کتاب همیشه جهادگر را سید حسین حسینی و زینب رحیمی نصرآبادی بر اساس خاطرات سردار علیرضا افشار نوشته و آن را انتشارات موسسه ایران چاپ و منتشر کرده است.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان

عصر کرد

سردار علیرضا افشار از اولین مسئولان جهاد سازندگی است که تا امروز در سنگرهای مختلفی به انقلاب اسلامی خدمت کرده است.
بخشی از این خاطرات را با هم مرور می‌کنیم.
*رئیس بانک پشت تلفن می‌لرزید
کشاورزان از لحاظ مالی بسیار در مضیقه بودند و از ما وام می‌خواستند. ما هم تصمیم داشتیم به آن‌ها وام قرض‌الحسنه بدهیم چون وام‌های بانکی فرآیند سختی داشت و پرداخت بهره‌اش از توان روستائیان مناطق محروم خارج بود. این موضوع را در یکی از جلسات با شهید بهشتی مطرح کرده و از ایشان اجازه تأسیس صندوق قرض‌الحسنه را در جهاد گرفتیم.
ایشان بسیار استقبال کردند و گفتند که خیلی عالی است و من حمایت می‌کنم. گفتیم متأسفانه هزینه تأمین مالی نداریم. همان جا به رئیس بانک ملی زنگ زدند و گفتند که مبلغی را در اختیار جهاد بگذارید، مبلغی که خیلی زیاد هم نبود. مدتی گذشت، ولی بانک به ما پول نداد و مدام پشت گوش می‌اندخت.
در جلسه بعدی که با شهید بهشتی داشتیم، به ایشان گفتیم که هماهنگی شما بی‌نتیجه بود و پولی به ما ندادند. دوباره همان جا به رئیس بانک ملی زنگ زدند. احساس می‌کردم که رئیس بانک پشت تلفن می‌لرزد! شهید بهشتی آمرانه صحبت می‌کردند که شرایط کشور را درک نمی‌کنید؟ چرا در انجام این کار تأخیر کردید؟ این شد که مبلغ را فردای آن روز به ما دادند و صندوق راه افتاد. ما آن را بین استان‌ها تقسیم کردیم و برای کمک به کشاورزان به آن‌ها وام دادیم.
هر بار خدمت شهید بهشتی می‌رفتیم، از مصاحبت، نظم و مدیریت قاطعانه ایشان لذت می‌بردیم. دلمان برای مظلومیت ایشان که حاصل تبلیغات سنگین لیبرال‌ها و منافقین بود، می‌سوخت. تبلیغات و شایعاتی که هیچ‌کدام درست نبود، علیه ایشان به کار می‌رفت. بعد از شهادت ایشان، ایران یکپارچه علیه منافقین فریاد شد. این خاصیت پررمز و راز خون شهید است که وقتی به زمین می‌ریزد، پرده‌های فریب کنار رفته و مردم با حقایق مواجه می‌شوند. تشییع باشکوه جنازه شهید بهشتی و یارانش، همچون بغضی فروخورده سر باز کرد و بر سر منافقان و فریبکاران فرود آمد.

عصر کرد

*زنده زنده پوست سرشان را کنده بودند
در مناطق امن، جهاد کارش را در کنار سپاه انجام می‌داد. گروهک‌ها بچه‌های جهاد را در سیستان و بلوچستان و کردستان اسیر می‌کردند و به شهادت می‌رساندند. اولین شهید جهاد، شهید نیک‌بخت بود که توسط خلق بلوچ به شهادت رسید.
ولی الله نیک‌بخت در سال 1330 در روستای قهنویه اصفهان به دنیا آمد. او دوران تحصیل خود را تا مقطع دیپلم در اصفهان گذراند و پس از آن جهت ادامه تحصیل در رشته برق به دانشگاه شیراز رفت و موفق به اخذ درجه فوق لیسانس از دانشگاه شیراز گردید. مهندس نیک‌بخت از تخصص خود برای ساختن بمب‌های ساعتی، الکترونیکی و تله‌ای استفاده می‌کرد و ضربات سنگینی بر پیکر رژیم شاهنشاهی وارد کرد. او پس از مدتی برای انجام خدمت وظیفه عازم سیستان و بلوچستان شد و بعد از اتمام خدمت در همان جا ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی و صدور فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی، مهندس نیک‌بخت، ستاد جهاد سازندگی را در شهر زاهدان تشکیل داد. از مهم‌ترین اقدام‌های او می‌توان به ایجاد جامعه اسلامی دانشگاه، تشکیل صندوق تعاونی کارکنان دانشگاه، تأسیس کمیته انقلاب اسلامی، بنیان‌گذاری سپاه پاسداران و بنیاد مستضعفین در زاهدان و شناسایی و خنثی کردن توطئه‌های ضد انقلاب اشاره نمود. در سال 1358 خون پاک اولین شهید سازندگی ایران در شهرستان خاش در سن 28 سالگی بر زمین ریخت.
بعد از آن هم چند شهید در کردستان داشتیم. گروهک‌ها از جهادی‌ها بیشتر از سپاهی‌ها عصبانی بودند. وقتی هم اسیرشان می‌کردند، آنها را شکنجه‌های وحشتناکی می‌کردند. البته مردم محلی کمک زیادی به آزادی اسرای ما می‌کردند. مردم بچه‌های جهادی را می‌شناختند و به آنها علاقه داشتند. مردم با بیل، چوب و چماق می‌رفتند و به گروهک‌ها فشار می‌آوردند تا بچه‌ها را آزاد کنند. یک بار این اتفاق در سردشت افتاد. زندانی در خاک عراق ساخته بودند به نام «دوله‌تو» و اسرا را آنجا نگه می‌داشتند که تعدادی از آنها با کمک مردم محلی آزاد شدند. البته چند نفر هم به شهادت رسیده بودند. شهید شاملو و شهید غواصیه از جمله این شهدا بودند. آن‌ها شکنجه‌های سختی شده بودند و زنده زنده پوست سرشان را کنده بودند.
شهید علیرضا شاملو در سال 1341 در روستای گرجان از توابع شهرستان ملایر در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. علیرضا در سن 16 سالگی دیپلم گرفت و در اوج مبارزات ملت ایران به رهبری امام راحل وارد میدان مبارزه شده و در این راه تلاشی شبانه‌روزی را آغاز کرد. با شروع غائله کردستان، علیرضا بر حسب وظیفه‌ای که داشت، برای خدمت به مردم محروم کردستان عازم سنندج شد و دور جدیدی از زندگی را در خدمت به محرومان و مستضعفان آغاز کرد. این جوان آزاده پس از چند ماه خدمت در مناطق محروم کردستان، در حمله‌ای که عناصر ضد انقلاب به محل استقرار نیروهای جهاد سازندگی در سنندج انجام دادند به اسارت آنان درآمد و پس از تحمل شکنجه‌های فراوان در بهمن‌ماه سال 1359 توسط عناصر ضد خلقی در منطقه واوان سردشت اعدام شد.
شهید علی‌اصغر غواصیه در سال 1336 در شهر آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. او سال 1354 در رشته مهندسی ساختمان دانشگاه پلی تکنیک تهران پذیرفته شد، اما به دلیل علاقه به ادامه تحصیل در رشته پزشکی از تحصیل در رشته مهندسی ساختمان انصراف داد و در همان سال وارد نیروی هوایی شد. او که عضو گروه مذهبی منصورون بود، از طریق جهاد برای خدمت به مردم کردستان عزیمت کرد. روز سیزدهم آذرماه سال 1359، همراه 4 تن از همرزمانش، در مسیر جاده سنندج به بیجار به اسارت دشمنان خلق درآمد و بعد از بیست روز تحمل شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا، در حالی که حسرت توهین به امام راحل را بر قلب سیاه دشمنان می‌گذارد، توسط آنان تیرباران می‌شود.

عصر کرد

*آقای سخنگو
در اولین سالگرد تأسیس جهاد، خدمت امام رفتیم. من سخنگوی شورای مرکزی بودم و آمارها را با ترس و لرز می‌خواندم. آمارها خیلی زیاد بود و نگران بودم که بیشتر از عملکرد واقعی ما باشد: احداث چندین کیلومتر راه روستایی، برق‌رسانی و آب‌رسانی به چندین روستا، فعالیت‌های کشاورزی، برنامه‌های هفتگی ساخت بناهای فرهنگی، فعالیت در زمینه‌های بهداشت و درمان و...
آن وقت‌ها صداقت و اخلاص در کارها خیلی رایج بود. سطح مراقبت در کارها گاهی به حد افراط می‌رسید، تا جایی که نهادها در انعکاس فعالیت‌هایشان به جامعه کوتاهی می‌کردند و ما آمارها را به سختی به دست می‌آوردیم. وقتی گزارش را خواندم، امام گفتند: «چرا این‌ها را به مردم نمی‌گویید؟» یک سال دیگر هم گذشت و ما به خاطر همان موضوع اخلاص و گمنامی، فرمایش امام را اجرا نکردیم.
سال بعد که خدمت امام رفتیم، هنگام خواندن آمارها که چند برابر هم شده بود، احساس کردم امام حالتی نیمه برافروخته دارند. پس از پایان گزارش‌دهی، گفتند: «مگر نگفتم این‌ها را به مردم بگویید؟ بگویید. مردم فراموشکارند» و آن جمله معروف را فرمودند که «مرغ یک تخم می‌گذارد، آن همه سرو صدا می‌کند. آن وقت شما این همه کار می‌کنید، هیچ چیز نمی‌گویید!»
ما تا آن موقع هیچ برنامه رسانه‌ای برای جهاد سازندگی نداشتیم. هیچ‌کس مایل نبود جلوی دوربین صدا و سیما برود یا حتی در مطبوعات و خبرگزاری‌ها حرفی بزند. معتقد بودیم این کارها برای خدا بوده، جهادی است و ممکن است ریا شود. در آن جلسه متوجه شدم امام از منعکس نشدن برنامه‌ها ناراحت شدند. همان جا مقرر شد من به صدا و سیما بروم. من هم رفتم و به مردم گزارش دادم. گزارش‌های ما تیتر همه رسانه‌ها شد و هم در داخل و هم در خارج از کشور بازتاب زیادی داشت. بعد از چند مصاحبه دیگر، من رسماً سخنگوی جهاد شدم.

http://www.Kurd-Online.ir/Fa/News/1002065/تلفنی-که-رئیس-بانک-ملی-را-به-لرزه-انداخت
بستن   چاپ