عصر کرد - آوش/ وزیر پیشین امور خارجه گفت: زندانی گذشته بودن ذهن ما را از اینکه آیندهای برای خانواده و خود تصور کنیم، دور میکند.
متن سخنرانی محمدجواد ظریف، وزیر پیشین امور خارجه، در اجلاس ملی جوانان که روز سهشنبه 18 شهریورماه در باغ نگارستان در تهران برگزار شد، به شرح ذیل است:
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت خانمها و آقایان، جوانان عزیز، اساتید محترم و سپاسگزارم از فرصتی که به بنده دادید که در جمعی فرهیخته در خانه اصلی همگان، دانشگاه تهران، در خدمت شما باشم.
بازار ![]()
اگر اجازه بدهید در مورد جوانی صحبت کنم؛ جوانی نه بهعنوان یک بازه زمانی بلکه بهعنوان یک حالت روانی، روحی و حالتی است که مختص انسانها نیست؛ جوامع و سازمانها میتوانند جوان باشند یا فرسوده و کهنه و از کار افتاده. این جوانی همان حالتی است که حافظ میفرماید:
«چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو / مستی و هوسبازی در عهد شباب اولی»
جوان، زندانی گذشته نیست یعنی در شرایط جوانی شما میتوانید به آینده فکر کنید، آینده را بسازید و راجعبه آینده به وجد بیایید. مهاجرت هم یک چنین پدیدهای است؛ وقتی فرد میبیند نمیتواند در داخل کشور به وجد بیاید از کشور خارج میشود و این ایراد ماست که شرایطی را درست کردهایم که او احساس میکند در کشور نمیتواند به وجد بیاید.
اما درمورد جوان ما، همانگونه که دوست، همکار و برادر عزیزم آقای دکتر ممتاز بیان کرد و من واقعاً او را افتخار دانشگاه تهران میدانم و فردیکه در وطندوستی کمتر مانند او دیدهام، خداوند به او سلامتی بدهد، کسی که میتوانست در فرانسه درس بدهد، در آمریکا درس بدهد اما انتخاب کرد که در ایران بماند و درس بدهد، نکته این است که ما امید و آینده را در ایران و این سرزمین بجوئیم.
ما همگی در یک دنیا، عالم و بستر (کانتکست) زندگی میکنیم که آینده ما را شکل میدهد. ناخودآگاه تصمیم میگیریم آیندهمان را در گذشته بسازیم؛ همه ما این کار را میکنیم. همه ما در دنیایی زندگی میکنیم که این آینده ما را شکل میدهد، ما ناخودآگاه تصمیم میگیریم که آینده خود را در حسرت گذشته بسازیم، آینده با حسرت گذشته پرافتخار و یا آیندهای با تکرار گذشته. جوان از این حالت جداست، اگر سن جوان باشد به گذشته اهمیت نمیدهد و اگر ذهن جوان باشد میان گذشته و آینده آشتی برقرار میکند.
اگر سن جوان باشد خاطرات گذشته چندان او را آزار نمیدهد و اگر ذهن جوان باشد خود را با این گذشته به حالی از آشتی رسانده و میتواند از آن عبور کند. به قول یکی از صاحبنظران، مشکل سیاست خارجی ایران در 500 سال گذشته این بوده که دوره هخامنشی را زنده کند اما نتوانسته است. زندانی گذشته بودن ذهن ما را از اینکه آیندهای که برای خانواده و خود تصور کنیم، دور میکند.
وقتی فردی میخواهد استارتآپی را شروع کند اگر با پیرمردهای ما صحبت کند، به او میگوییم «خیالبافی نکن». اما او با همین خیالبافی شروع میکند و دو سال بعد به من میگوید «شما این امکان را نمیدیدید». نباید خیالبافی را با ندیدن امکانات اشتباه بگیریم. جوانان این امکانات را میبینند و برای همین استارتآپها اغلب موفقاند، چون توانایی دیدن امکان را دارند. اما ما در گذشته زندانی هستیم و در این تفکر که «من گفته بودم این کار را نکن»، غرق هستیم و نمیتوانیم آیندهای دیگر برای خود و کشور تصور کنیم.
مثالی برای نسل پیرتر بزنم چون شما جوانان نیاز به مثال ندارید. فرض کنید ما زمینی میخریم؛ نمیدانیم الان قیمت زمین چقدر است. برای مثال زمینی به مبلغ «N تومان» خریدیم و بعد از آن چهار یا پنج نفر به ما میگویند: «آقا این زمین را گران خریدی، سر تو کلاه رفته». دو راه داریم؛ یکی اینکه غصه گذشته را بخوریم، وکیل بگیریم، شکایت و هزینه و چند سال از عمرمان را در دعوا تلف کنیم شاید در نهایت به سر خانه اول برگردیم. این روش زندانی بودن در گذشته است؛ شما هر روز ناکامی را برای خود تکرار میکنید و جلو نمیروید.
راه دوم این است که بگوییم: «خب این گذشته برنمیگردد، ما امضا کردیم. بیاییم روی همین زمین کار کنیم؛ کارخانه بسازیم، دفتری بزنیم، پارکی بسازیم». ممکن است دوباره کسی بگوید: «یکبار سرت کلاه رفت و دوباره اشتباه میکنی». اما این طرز فکر نمیگذارد امکانات امروز را ببینیم بلکه مدام ناکامیها را به یاد میآورد. ما گرفتار این وضعیت هستیم. زندانی شکستها یا زندانی افتخارات گذشتهایم و نمیتوانیم خود را رها کنیم تا آیندهای متفاوت بسازیم.
شاعر میفرماید:
«این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی / وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی»
این شعر یعنی بسته بودن به تعلقات گذشته. می ناب چیست؟ می ناب به شما امکان میدهد که به وجد بیایید و وقتیَ وجد پیدا کنید، امکانات را میبینید. چون «مصلحتاندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش، هم دیده پرآب».
سینه ما باید از عشق به ایران چنان شعلهور باشد که اشتباهات و ناکامیهای گذشته را نه اینکه فراموش کنیم بلکه از آنها یاد بگیریم و خود را رها کنیم. عشق به ایران چنان باید در سینه ما شعلهور باشد که از زندان گذشته و اینکه چقدر هزینه دادیم تا به اینجا برسیم رها شویم. اگر تا صبح قیامت به این فکر کنیم که این جنگ 8 ساله میتوانست 2 ساله تمام شود و یا این اتفاق اخیر میتوانست نیفتد، زندانی شدن در گذشته است. من بیشتر از همه گرفتار ایرانم، چون مدام میگویم «من گفته بودم این اتفاق میافتد». بیاییم خود را رها کنیم اما الان با تکرار این صحبتها نه حاج قاسم زنده میشود و نه شهید باقری و نه شهدای جنگ هشت ساله، نباید فراموش کنیم اما باید به آینده فکر کرد و آینده را ساخت.
اگر امروز با خاصیت جوانی، با خاصیت رها بودن از زندان گذشته با امکاننگری نگاه کنیم، میتوانیم امکانات واقعی را ببینیم. اگر این کار را نکنیم براساس توهمات گذشته امروز را با معیارهای دیروز میسنجیم و بر اساس افتخارات گذشته، امکانات امروز را نادیده میگیریم.
امروز امکانات تغییر کرده است؛ مثلاً همین جاده نخجوان به آذربایجان میتواند برای ما فرصتی باشد. اگر در گذشته زندانی باشیم، آن را تهدید میبینیم نه فرصت. در حالی که باید یاد بگیریم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم.
ما در علوم انسانی قاعدهای داریم به نام «پیشگوییهای خودکامبخش»؛ این پیشبینیها معمولاً گذشتهمحورند چون ما زندانی گذشته هستیم. پیشبینیها براساس تکرار گذشته شکل میگیرند و چون بر اساس آنها رفتار میکنیم، خودبهخود محقق میشوند. وقتی در گذشته هستیم و عمل میکنیم، قرار نیست نتیجه متفاوتی بگیریم. اگر صدبار یک اشتباه را تکرار کنید، صدبار به همان نتیجه میرسید. این خاصیت پیری است.
نباید آینده مردم را با ذهنیت گذشتهمحور تباه کرد. ما باید به جوانان میدان و اجازه رشد بدهیم، تفکر جوان وارد سازمانها شود، چون اوست که میتواند آینده بسازد، فرصت ببیند و امکانات را درک کند.
زمانی که در معاونت راهبردی بودیم پیشنهاد بانک تجربه با حضور جوانان را دادیم اما این قبیل پیشنهادات به خرج افراد نمیرود. متأسفانه جوانان را تهدید میبینیم، چون از آینده میترسیم. جوان فرصت است، نه تهدید. تجربه خوب است اما باید سیستمی برای انتقال تجربه داشته باشیم.
برای اینکه کشور پیش برود، باید یا جوانان را وارد میدان کنیم یا خود جوان شویم. جوانی یک حالت ذهنی و یک وضعیت روحی است. اگر این حالت را نداریم، بدانیم که در گذشته زندگی و اشتباهات را تکرار میکنیم.
دعوت امروز من که خود شما به آن نیاز ندارید چون اینگونه هستید در حقیقت دعوت خطاب به خودم است. نگاه فرصتمحور داشته باشیم، نگاه امکانمحور، نه نگاه تهدیدمحور یا شکستمحور. بدانیم برای ساختن ایران نیاز به نگرشی داریم که به آینده با وجد نگاه میکند، نه با نگرانی. پیامبر رحمت و مهربانی میفرمایند: «به خیر پیشبینی کنید تا به آن برسید». ذهن جوان، ذهنی است که گرفتار گذشته نیست.امیدوارم شما جوان بمانید و ما هم جوان شویم.