مهم دیدن است و بس!
اقتصادی
بزرگنمايي:
عصر کرد -

عکاس: فلور فروزنده
عکس: کادر افقی، رنگی، کودکی کنجکاو دزدکی و با هراس چیزی را مینگرد.
تضاد رنگ پوست با چشمهای از حدقه درآمده خصوصا سپیدی صلبیه بسیار نظر گیر شده و رفت و برگشتهای ذهنی بین چهره و چشمهای پسرک رقم زننده اتفاق اصلی اثر است که پرسشها را بدنبال خود قطار میکند. نقش احساس برخاسته از هراس و کنجکاوی که هراس میتواند از آنچه توسط او مشاهده میشود باشد و یا امکان دیده شدنش توسط کس و یا کسانی که او نگاهشان میکند باشد، بازی دوسویه که هنرمند ما را با نمایش یه وجه از آن، کل کار را برایمان به تماشا کشانده است.
عکس عامل کنش و کنشمندی مخاطب از سویی و برشی زیرکانه از بخشی از نمایش از سویی دیگر که بخش دوم را به مخاطب حواله داده است. نما بندی دقیق برای نمایش چنین ماجرای پلیسی و هیجانی بسیار عالی گشته خصوصا که با لحظه چرخش چشمها کودک نیز همراه شده است. اندازه لبه پایین محل مخفی بودن و انتخاب کادر عمودی نیز دو انتخاب مناسب و متناسب با سوژه و بیانیه هنرمند هستند. پسزمینه محو و همچنین محو بودن لبه کادر دو موردی هستند که برجستگی چهره را رقم زدهاند البته در کنار این موارد تقسیمات یکسوم و دوسوم صحنه نیز در جای خودش نقش بسزایی در عکس ایفا کرده است. اما مهمترین نکته در احساس مندی چندگانه ایست که همچون شعلههای آتش این تصویر را گرما و هراس بخشیده است و تولید پرسشها و چرایی ایست که میخواهیم با خود زمزمه کنیم. به چه و چی و چرا و کجا مینگرد و چرا خودش را پنهان کرده و آیا اتفاق جذایست یا امر ترسناک؟ نمیدانیم اما هر چه هست که میتواند چیزی هم نباشد مشغولیتی جذاب شکل گرفته که فراموشش نمیکنیم. پس بیا و بنگر.

نقاد: آتوسا دانش اشراقی
عکاس: آرمان تولیه
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، مردی از کنار کرکره مغازه به دور دست مینگرد.
در این قاب سیاهوسفید، نیمی از چهره مردی از پسِ لبهٔ یک درِ فلزی زنگزده پنهان شده؛ نگاهی خاموش و پرمکث، که همانند زخمی ناپیدا، در جان تصویر نشسته است. دیوار سرد و سطح فلز فرسوده، فضایی بسته و ساکن میسازند؛ جهانی بیرنگ، بیامنیت، و تهی از اطمینان.
اما در سمت راست تصویر، خطوط مورب و موازی شاتر فلزی بافتی راهراه شکل میدهند که از دل این سکون، پویایی را بیرون میکشند. این خطوط، بیننده را ناخودآگاه به بیرون قاب و به چیزی نادیدنی هدایت میکنند. حرکتی پنهان، هیجانی فشرده، و ناآرامیای که به زبان فرم ترجمه شده است.
در دل این بافت، سه مربع کوچک و سایهوار دیده میشوند—فرورفتگیهایی که اگرچه حاشیهایاند، اما نقطهگذاری دقیقی بر تن صحنهاند. همچون بازماندههایی از نظمی فراموششده، آنها بیصدا معنا میآفرینند. خط عمودیِ میان قاب، دقیقاً بر یکی از نقاط طلایی تصویر جای گرفته، و همانند درزی مفهومی، میان دو جهان بصری ایستاده است: سکون و حرکت، دیدن و پنهانشدن.
مرد، با دستی بر دهان و نگاهی دوخته به ما، در لحظهای مردد و گسسته ایستاده است. نه تماماً پنهان، نه کاملاً حاضر. این تردید، این ناتمامی، بخش مهمی از بیان تصویر است. زاویهٔ دید نزدیک، ما را بهعنوان ناظر، وارد فضایی خصوصی و ناآشنا میکند؛ گویی به درون اضطرابی انسانی گام نهادهایم.

عکاس: مصطفی سپه وند
عکس: سیاه و سپید، افقی، بچهای از لای در خانه به روبهرویش مینگرد.
یک صدا، یک کنجکاوی ساده، نگاهی به بازی سایر همسالان و یا هر اتفاق دیگر و شاید تنها برای خروج از خانه و در نهایت نگاهی ساده به کوچه است که زمان دقیق شات زدن این اتفاق را به ایده و فکر کردن نزد مخاطب تبدیل کرده است. خطوط ضربدری روی در و نقشهای هندسی برآمده بر آن خصوصا مثلثها با رنگهای تیره ترشان انرژی و نیروی بیشتری به موضوع و صحنه منتقل میکنند و متوازنکننده نگاه در تصویر هستند. تقسیم بندی دقیق بهمراه نمابندی و حذف محاسبه شده رنگ عوامل فنی هستند که برای نمایش یک چیستی بکار گرفته شده است. چیستی مجهول صحنه که با نسبتهای ریاضی صحنه اندازه سر و مقدار طول و نزدیکی و اندازه بدن و نوع پوشش (بسیار مناسب، حسن اتفاق) و مقدار نمایش بدن تماما متناسب و در کمال ثبت شده آن را به بیننده منتقل کرده است. خط راستها بهمراه مربع مستطیلها و مثلثها جدیت و سهم تفکر را با هندسه جمع میبندد تا امری که در مرکز یک دایره (صورت کودک) نشسته هم طرح کند و هم پاسخ دهد هرچند که پاسخ دومی همچون نسیم و صداهای کوچه است که در گشت وگذار هستند و هر بار به شکلی و فرمی تازه رخ مینمایند. به هر روی صدایی و چیزی ما را به کوچه فرا خوانده و همانند رهگذری پرسان از این تصویر آدرسی را جویا میشویم، با یک نمیدانم میگذریم و با یک آنجاست میایستیم، فعلا که ایستاده ایم، چون آدرس خود اوست!.

عکاس: معصومه عساکره
عکس: سیاه و سپید، کادر عمودی، دو کودک در حال نگریستن از محل شکستگی محافظ فایبر گلاسی روی درب به بیرون.
دو نگاه از دو شخصیت به سمت ما با فیگورهای مختلف که و با زبان بدن متضاد (دختر و پسر) نکته متفاوتی را به اثر افزودهاند. عکس از دو کنش بیرونی نگاه شخصیتها و داخلی واکنششان (فیگور دستها و چهره ها) نسبت به امر بیرونی (سوژه عکس بودن) برخوردار است که موضوع رفتاری جنسیتها نسبت به یک کنش از دو واکنش برخوردار شده است. واکنش نفر جلو (پسر بچه) بیحالتی چهره و جلوی آمدن فرم ایستادن و دستش و در دومی (دختر بچه) دستها و لبهای در هم شده و نوع نگاه متفاوت معناداری با پسر بچه دارد. بودن سرها در یکسوم بالا و نزدیک خط افق قرار گرفتن نخست وزن اثر را به بالا و سپس با توجه به حضور سه مربع ساکن توازن را به صحنه باز گردانده است. محافظ فایبر گلاس روی درب که در دو نقطه (مناسب) آسیب دیده و امکان بهوجود آمدن عکس را مهیا کرده بهمراه اشکال هندسی (مربع، مستطیل) نیز گفتوگوها و تقسیم بندی و حرکتهای موازی چشم را هدایت و ممکن میگردانند. نقشهای روی شلوار دخترک و همگونی و همجواری شان با نقش قالی که بر زمین پهن شده نیز هم متوازنکننده وزن اثر در چپ و راست صحنه و هم لطافت و زیبایی بصری و در عین حال بنوعی تشخص محلی به تصویر بخشیده است. بعد و عمق عکس به لطف حضور پسرک در جلوی درب که بهمراه احساسات دوگانه شادی و خجلت دخترک و جدیت پسرک مباحث روانشناسانه و اجتماع را نیز دامن میزنند، اتفاق افتاده است. لکههای پاریدولیایی روی قاب فلزی درب و همچنین قسمتهای شکسته فایبر گلاسی نیز شکلها و داستانهای کوچک خاص خود را برای هر کسی با توجه به خوانش او بیان میکند. یک عکس و دو نگاه و اینهمه حرف حدیث.
باکس
سخن پایانی
زبان بدن (نوع نگاه کردن) فصل مشترک این چهار تصویر است. که حکایت از اهمیت سلطان بدن (چشم) امر دیدن دارد حال چه مثل بیننده و هنرمند کمال و تمام باشد و چه مثل شخصیتهای درون عکسها یواشکی و دزدانه باشد. مهم دیدن است و بس.
-
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۱:۱۱
-
۱۱ بازديد
-

-
عصر کرد
لینک کوتاه:
https://www.asrekurd.ir/Fa/News/1000528/